یک مکالمه ساده ولی دلنشین ..
- يكشنبه ۴ شهریور ، ۲۱:۱۳ ب.ظ
- روزنوشت
- ۱۳۳۰ بازدید
داشت تهرانو از بام ولنجک با لذت تموم نگاه میکرد . سر میچرخوند به شرق و غرب و دنبال یه چیزی میگشت . برگشت رو به من و گفت کاکو استادیوم آزادی از اینجا معلوم نیست ؟ گفتم نه خیلی دوره از اینجا . گفت تا حالا رفتی استادیوم ؟ گفتم آره زیاد . گفت استقلا یا پرسپولیس ؟ گفتم پرسپولیس . گفت منم استقلال . دوباره برگشت سمت شهر و بعد از دو دقیقه پرسید اینجا بالا شهره تهرانه گفتم تقریبا آره . گفت بچه تهرانی ؟ گفتم تو چی ؟ گفت ماهشهر ، خوزستان . گفتم از چهره و لحجه ات مشخص بود بچه جنوبی ..
از جاش بلند شد و اومد کنار ما روی صندلی نشست . 24 ، 5 سالش بود و با چندتا از رفقاش اومده بود تهران و شمالو بگرده و برگرده . گفت امروز رسیدیم تهران با بچه ها . رفته بودیم رامسر ، جات خالی چه هوایی بود ! همش مه و بارون ! مردم فرار میکردن میرفتن خونه هاشون ما با رفقا زیر بارون میدویدیم و خیس میشدیم . سریع هم گوشیشیو در آورد و شروع کرد فیلم های سفرشو نشومون داد . از جواهرده و قبر حبیب تا قلیون کشیدن و رقصدنشون لب ساحل . فیلم هاش که تموم شد سوال هاش شروع شد . گفت بازیگرای معروف بالا شهر میشینن نه ؟ گفتم لزوما نه ولی اکثر آره . گفت دیدیشون از نزدیک گفتم بعضی هاشونو . کلی تعجب کرده بود و میگفت آرزومه محسن چاووشی رو از نزدیک ببینم گفتم منم ندیدمش . رفت تو فکر و دوباره خیره شد به چراغ های شهر .. خوش به حال شمالی ها ! همش بارون و مه و سر سبزی . سمت ما نه برفی نه بارونی نه برقی نه گازی و نه آبی . هوا هم که امسال همش گرد و خاک بود چشم چشمو نمیدید .. خیلی زندگی سخت شده اکثر همسایه ها دارن مهاجرت میکنن میرن شهرهای دیگه . گفتم از اوضای اونجا خبر دارم . لبخند و زد گفت ای خدا چی میشد یکم از ابرهای شمالو به ما هم میدادی !
گفتم کارت چیه ؟ گفت تو رستوران ظرف میشستم پولمو ندادن اومدم بیرون . رفقام هم بودن هی اصرار کردن برگرد میده چند ماهی یه بار ولی من برنگشتم چون پول لازم بودم . بهش قول داده بودم خونه بگیرم بیام خواستگاریش . خوب چی شد ؟ یک ساله ندیدمش . ولش کردم چون نداشتم . برام خیلی سخت بود ولی گفتم برو دنبال زندگیت من دست و بالم خیلی خالیه . جمله ش که تموم شد باز نگاهش رفت سمت چراغ های چشمک زن شهر ..
راستی فردا میریم سر قبر ناصر حجازی . رفتی تا حالا ؟ گفتم نه نرفتم . گفت خیلی دوسش دارم از اونورم میریم خوزستان . گفتم به سلامتی . همیشه به گردش باشین . سرشو نزدیک سرم کرد آروم تو گوشم گفت اینجا نمیشه قلیون کشید ؟ گفتم نه ممنوعه . گفت پس شما چی کار میکنید گفتم اهل دود نیستم اونایی هم که میکشن بیرون دم ماشیناشون میکشن . گفت جایی نمیشناسی قلیون بده . گفتم چرا گفت قلیون هاش چنده گفتم 50 به بالا . چشماش از تعجب گرد شد و گفت 50 تومن برای یه قلیون ؟ تو شهر ما 3 تومنه ! گفتم اینجا همه چیز چند برابره . جای خیلی خوب هست که 180 ، 200 باید پول برای قلیون بدی . گفت قلبم گرفت ادامه نده کاکو .. زندگی اینجا خیلی سخته گفتم کجا سخت نیست ، هر جا به سختی های خاص خودشو داره .. گرم صحبت بودیم که رفقاش صداش کردن . یه خداحافظی گرم باهامون کرد و رفت ..
کاش ازش یه عکس میگرفتم پیش خودم نگه میداشتم . خیلی قشنگ حرف میزد . سادگی تو چشماش موج میزد . رفت و براش آرزوی موفقیت کردم ..
پی نوشتـــ :
روز پزشک رو به همه اونهایی که حال دل دیگران رو خوب میکنن تبریک میگم . خوندن پست " اشتباه پزشک ماشینی " هم خالی از لطف نیست ..
تعداد نظرات این پست [ ۱۳ ] است ...


اتفاقا من همین امروز وقت کردم به دکتر مادرم بابت عملش کادو ببرم و روزش رو تبریک بگم
چه آدمای ساده دلی:)










درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- فروردين ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- چالش ده سوال وبلاگی !
- نوید میدهند این مرز دار جوانان را ..
- برای عرفان ، طراحی که دیگر نیست ..
- بابا قهرمانه ..
- نگاه دقیق تر به بیماری کرونا !
- معرفی سریال ؛ خانه کاغذی
- من آدم فشرده کاری می باشم !
- مهمون نمیخواین ؟!
- سال نه چندان نو مبارک !
- حلقه مفقودی به نام مدیریت بحران !
- سیگارتم من میکشم !
- خواستن ، قطعا شدن است !
- این پست برای فردای یلداست !
- صرفا لب و دهن نباشیم !