دوست جدید و سبز رنگم !
- دوشنبه ۲۲ مهر ، ۱۴:۵۲ ب.ظ
- روزنوشت
- ۶۰۳ بازدید
من هیچوقت با گل و گیاه ارتباط نمیگرفتم ، هیچوقت خریدن یا نگه داشتنشون رو دوست نداشتم ! حس میکردم فقط قراره برام دغدغه ذهنی درست کنه که ای بابا نورش کم شد ، آبش قطع شد و ... . این قضیه ادامه داشت تا چند روز پیش که یه گلدون بنسای بچه ها برام خریدن و گذاشتمش گوشه دفترم . اولاش عادت نداشتم به حضورش و هی حس میکردم کنارم یکی نشسته زل زده به مانیتور ! برمیگشتم ببینم کیه میدیدم این اقای سبزه که تازه به جمع ما پیوسته . کم کم باهاش رفیق شدم و این رفاقت هر روز قوی تر شد . الان حدود یکماهه کنار دست نشسته و به شدت سر حال و شادابه ! حواسم به نور و آب و غذاش هست . با اینکه هیچوقت علاقه نداشتم به گل و گیاه الان میبینم مراقب از یه چیز و رشد کردنش جلوی چشمام چقدر لذت بخش و جالبه . پیشنهاد میکنم برای خودتون یه دلخوشی سبز رنگ ، حتی شده کوچولو تو محیط کارتون داشته باشید . حس زندگی و تازگی میده بهتون ..
تعداد نظرات این پست [ ۵ ] است ...
«هی حس میکردم کنارم یکی نشسته زل زده به مانیتور» :)
انگار برای تغییر دیدگاهها همیشه حضور دیگران، قرار گرفتن در اون موقعیت به طور ناخواسته و توفیق اجباری، لازمه.
خیلی وقتا این هدیهی دیگران هست که نظر و حتی سرنوشت یک فرد رو تغییر میده. یعنی یه نفر مخصوصاً اگه کم سن و سال باشه مثلاً کودک یا نوجوان، ممکنه با هدیه گرفتن یک ساز به موسیقی، با هدیه گرفتن یک کتاب به مطالعه و با هدیه گرفتن یک آبرنگ به نقاشی علاقمند بشه...

چه توصیه خوبی:-)
اصلا نمیتونم زندگی بدون گل و گیاه رو تصور کنم، بودنشون توی محل کار یا خونه یا هر جای دیگه علاوه بر حس زندگی برای صاحبش عامل انرژی برای بقیه هم هست.

منم چند روزی هست به فکر افتادم یه گلدون برای دفترم بگیرم.


درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- فروردين ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- چالش ده سوال وبلاگی !
- نوید میدهند این مرز دار جوانان را ..
- برای عرفان ، طراحی که دیگر نیست ..
- بابا قهرمانه ..
- نگاه دقیق تر به بیماری کرونا !
- معرفی سریال ؛ خانه کاغذی
- من آدم فشرده کاری می باشم !
- مهمون نمیخواین ؟!
- سال نه چندان نو مبارک !
- حلقه مفقودی به نام مدیریت بحران !
- سیگارتم من میکشم !
- خواستن ، قطعا شدن است !
- این پست برای فردای یلداست !
- صرفا لب و دهن نباشیم !
منم میخوام یه گلدون بگیرم بزودی. حس میکنم نیاز دارم بهش!!