من هنوز نفس میکشم !
- جمعه ۱۷ اسفند ، ۲۱:۳۲ ب.ظ
- روزنوشت
- ۱۱۰۹ بازدید
من هنوز نفس میکشم ولی به زور ! همه جیز زندگیم بر وفق مرادم میگذره ولی وقتی نرسم به نوشتن توی بلاگم یعنی زنده ام بدون نفس کشیدن ! اینجا برام حکم یه خونه امن رو داره . نمیدونم تا کی اینجا سر پا هست ! نمیدونم تا کی دل و دماغ نوشتن دارم و آقای سر به هوا چراغش اون بالا روشن میشه ، اصلا نمیخوام بهش فکر کنم . میخوام بنویسم و بنویسم ، حداقل الان که زمان هست ..
یه کار جدیدی رو استارت زدم که تو پست بعدی حتما راجع بهش مینویسم و همه تون رو در جربانش میزارم . به همین خاطر هم هست که خیلی کمرنگ شدم . بابام همیشه میگفت فکرم به هزار جا هست و من امروز که مدیر عامل شرکت خودم هستم این رو درک میکنم .. حس میکنم مرد شدم ، قوی شدم و روی پاهای خودم وایسادم . همین برام کافیه که روزهامو بسازم باهاش .. پست تا همین جا تمام !
اولین روز کاری سال 96 ...
- سه شنبه ۸ فروردين ، ۱۲:۱۸ ب.ظ
- روزنوشت
- ۲۳۲۳ بازدید
هیچوقت از کار کردن توی عید خوشم نمیومد ، نمیدونم چرا ولی حس میکردم تعتیطلات رو باید یا رفت مسافرت یا تو خونه گرفت تا لنگ ظهر خوابید ! تازه حس بدترش این بود که وقتی میریم سر کار همه جا خلوته و چون بقیه الان در حال خوشگذرونی هستن به من ظلم شده دیگه ! چه تفکراتی داشتم واقعا ، آدم هر چی سنش میره بالاتر بیشتر به افکار نوجوونیش لبخند میزنه و پیش خودش میگه چه دیوونه ایی بودما ! الان که دارم از پشت مانیتور مینویسم در حال گذروندن اولین روز کاری سال 96 هستم . البته به انتخاب خودم بود اومدن یا نیومدن سر کار ولی از اونجایی که امسال مسافرت نرفتم و تو خونه هم کار خاصی نداشتم گفتم بیام سر کار تا بقیه همکارا بتونن به مسافرت و گردششون برسن ...
بگذریم ؛ با اینکه نمیدونم قراره امسال چه اتفاقاتی بیافته و زندگیم تو چه مسیری قرار بگیره سال 96 رو دوست دارم . نگاهم از همین روزهای اولش مثبته و کلی برنامه ها براش دارم . از شروع کردن دوباره تدریس عکاسی تا نوشتن کتاب و تغییرات اساسیه دیگه تو زندگیم که کم کم راجع بهشون صحبت میکنیم و امیدوارم انگیزه ایی باشه برای اونهایی که هنوز برنامه ایی برای امسالشون ندارن . پس 96 عزیزم با ما مهربون باش که ما کلی دوست داریم !
پی نوشتـــ :
اونایی که آماده ان برای تغییر و شروع یه سال متفاوت اعلام حضور کنن !
تا همین لحظه بنده 0 ریال عیدی دریافت کردم !

درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- فروردين ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- چالش ده سوال وبلاگی !
- نوید میدهند این مرز دار جوانان را ..
- برای عرفان ، طراحی که دیگر نیست ..
- بابا قهرمانه ..
- نگاه دقیق تر به بیماری کرونا !
- معرفی سریال ؛ خانه کاغذی
- من آدم فشرده کاری می باشم !
- مهمون نمیخواین ؟!
- سال نه چندان نو مبارک !
- حلقه مفقودی به نام مدیریت بحران !
- سیگارتم من میکشم !
- خواستن ، قطعا شدن است !
- این پست برای فردای یلداست !
- صرفا لب و دهن نباشیم !