چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- دوشنبه ۱ دی ، ۱۴:۲۴ ب.ظ
- روزنوشت
- ۵۹۰ بازدید
تو اینترنت داشتم دنبال یه مطلبی میگم چشمم خورد به این چندتا داستان جالب و عجیب ! اگر شما هم مثل من سرتون درد میکنه برای اینجور داستان ها قشنگ رو صندلیتون لم بدین و از درگیر شدن سلول های مغزتون لذت ببرید !
ناپدید شدن کودکان در بومانت :
ناپدید شدن کودکان در بومانت سال 1996 و در پی گم شدن سه کودک 9 ، 7 و 4 ساله اتفاق افتاد. این سه کودک آخرین دفعه با یک مرد بلوند دیده شدند. با اینکه برخی ادعاها درباره این کودکان وجود دارد و گفته می شود نامه ای عجیب از طرف یکی از کودکان پیدا شده اما ناپدید شدنشان تا به امروز همچنان یک راز باقی مانده .
لیتوفیدا :
لیتوفیدا به معنای ” بچه سنگی ” است . این پدیده زمانی اتفاق افتاد که یک زن از باردار بودن و بچه ای که در رحمش رشد می کرد اطلاع نداشت. جنین بعد از مدتی در داخل رحم زن تبدیل به سنگ شده بود . اما قسمت عجیب این داستان کجاست ؟ این بچه سنگی حدود 55 سال تشخیص داده نشده بود !
پی نوشتـــ :
برای جلوگیری از طولانی شدن متن ادامه مطلب رو بخونید ..
گزارش چالش داستان من و وبلاگ نویسی !
- سه شنبه ۲۸ آبان ، ۱۴:۲۰ ب.ظ
- روزنوشت
- ۸۷۲ بازدید
پیرو پست قبلی که " چالش داستان من و وبلاگنویسی " رو برگزار کردیم ، تو این پست میخوام براتون یه گزارش کامل و مفصل از این اتفاق بذارم تا بتونم شمارو هم تو هیجان آشنایی با پشت پرده وبلاگهایی که هر روز میخونیم شریک کنم . من یه قسمتی از پست این بلاگ هارو تو قسمت نظرات همین پست به اشتراک میذارم و مابقی رو میتونید تو بلاگ خودشون بخونید . اینطوری از طولانی شدن غیر معقول این پست هم جلوگیری میکنیم .
پی نوشتـــ :
اگر تو این چالش شرکت کردین و پستتون تو نظرات نبود ، بهم اطلاع بدین تا ارسالش کنم ..
ممون از همه دوستایی که به دعوت من پاسخ دادن و تو این چالش شرکت کردن ..
و جمعه های من اینگونه سر میشود ...
- جمعه ۳۰ مهر ، ۱۳:۲۰ ب.ظ
- روزنوشت
- ۲۱۵۲ بازدید
شیرین ترین قسمت روزهای جمعه همین ده بیست صفحه ای هست که داستان همشهری میخونم . لمس کاغذ خیلی حس خوبی داره .
برایم نوشت : انگار خاطره اى بود که دیگر نبود ، حتى نشانه هایش ...
داستان های کوتاهشو دوست دارم ، کاملا میتونم خودمو جای شخصیت هاش تصور کنم ...

درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- فروردين ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- چالش ده سوال وبلاگی !
- نوید میدهند این مرز دار جوانان را ..
- برای عرفان ، طراحی که دیگر نیست ..
- بابا قهرمانه ..
- نگاه دقیق تر به بیماری کرونا !
- معرفی سریال ؛ خانه کاغذی
- من آدم فشرده کاری می باشم !
- مهمون نمیخواین ؟!
- سال نه چندان نو مبارک !
- حلقه مفقودی به نام مدیریت بحران !
- سیگارتم من میکشم !
- خواستن ، قطعا شدن است !
- این پست برای فردای یلداست !
- صرفا لب و دهن نباشیم !