و من چقدر خوشبختم ...
- يكشنبه ۲۲ فروردين ، ۱۲:۴۱ ب.ظ
- روزنوشت
- ۱۶۲۴ بازدید
امروز وقتی چشمهامو باز کردم و نگاهم به نور آفتابی که از گوشه پرده افتاده بود تو اتاقم افتاد ، وقتی که بوی تخم مرغ های مامان که همیشه زرده هاش از شدت تازگی به نارنجی میزنه به مشامم خورد و وقتی صدای پرنده کوچیکه پشت پنجره که سر صبحی داشت به دونه دونه جوجه هاش غذا میداد گوش هامو قلقلک داد متوجه شدم من چقدر خوشبختم !
خوشبختم که امروز بیست و دومین روز از فروردین دوست داشتنیه و من توی خونه ای زندگی میکنم که یه مادر مهربون زودتر از من بیدار میشه و برام صبحونه آماده میکنه . توی شهری زندگی میکنم که با همه شلوغی و دود و دمش پیر مرد کفاشی داره که هر روز صبح بهم لبخند میزنه با اینکه میدونه هیچوقت کفشی رو برای واکس زدن پیشش نبردم و حتی زیر آسمونی زندگی میکنم که ارام بخش ترین رنگ دنیا رو داره ! آبی ! که من اسمشو گذاشتم " آبیهِ رنگِ زندگی ! "
دوست دارم امروز تا خود شب خدارو شکر کنم ؛ نه به خاطر تمام نعمت هایی که بهم داده ! به خاطر همین فرصتی که در اختیارم گذاشته تا بتونم شکرش کنم ! بتونم با صدای پرنده پشت تراس و یا زردیه تخم مرغ های مامان احساس خوشبختی کنم . زندگی چیزی جز اینهاست ؟
پس با صدای بلند ، جوری که برسه به اون بالاها ! به خاطر تمام نعمت های ریز و درشتی که گاهی از شکرگذاریش غافل میشیم ، به خاطر دست های مادر و شونه های پهن و قرص پدر ، به خاطر تک تک قدم هایی که برمیداریم و زیبایی هایی که با چشم میبینیم ، میگم خدایا شکرت ...
روزتون قشنگ ...
تعداد نظرات این پست [ ۱۹ ] است ...


همیشه به دنبال خوشبختی میگردیم که کنار دستمونه ...






انشالله و همچنین برای شما نگهشون داره خدا ...




کاری نکردم که .




درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- بنزین گرون شد ، اینترنت نفتی شد !
- گزارش چالش داستان من و وبلاگ نویسی !
- چالش داستان من و وبلاگ نویسی !
- دوست جدید و سبز رنگم !
- جیب خالی ، ریش سکه ایی !
- های ، عاشق نشو !
- معرفی فیلم ؛ صداهایی از چرنوبیل
- امید در دلهایمان یا همان لنگ کفش در بیابان !
- سحری خورهای لامصب !
- زگیل تناسلی رو کاملا جدی بگیرید !
- حال همه ما خوب است / نیست !
- من هنوز نفس میکشم !
- پیرمرد واگن شماره ده ، کوپه آخر
- در راه موفقیت ، قسمت یکم ..
- من یک ایرانی موفق هستم !