اتــاق آرزوهــا
اتاقی پر از آرزوهای شما
شیرین ترین قسمت روزهای جمعه همین ده بیست صفحه ای هست که داستان همشهری میخونم . لمس کاغذ خیلی حس خوبی داره .
برایم نوشت : انگار خاطره اى بود که دیگر نبود ، حتى نشانه هایش ...
داستان های کوتاهشو دوست دارم ، کاملا میتونم خودمو جای شخصیت هاش تصور کنم ...
درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...