منی که من نیست !
- يكشنبه ۱۸ مرداد ، ۰۰:۴۱ ق.ظ
- روزنوشت
- ۲۳۲۷ بازدید
نمیدونم چرا بی اختیار اومدم پای کامپیوتر و مستقیم رفتم سراغ " ارسال مطلب جدید " و بی مقدمه دلم خواست که بنویسم ! شاید این نوشته ها برای شماهایی که به عنوان یه سوم شخص بهش نگاه میکنین خیلی معنی و مفهوم نداشته باشه ولی برای من پر از نگرانی ها و تشویش های درونیه که باید تخلیه بشه ...
این ضربه ها باید رو سر دکمه های کیبورد کوبیده بشه تا دیوار اتاق جورشو نکشه و گاهی وقتا باید اینقدر نوشت تا دستهات خسته بشه و ناخن هات از شدت کلمه ها درد بگیره و تیر بکشه !
ما آدم ها بعضی وقتا تو یه مسیرهایی قرار میگیریم که ناخودآگاه رفتارهایی ازمون سر میزنه که اصلا جزوی از خلق و خوی ما نیست ! یعنی وقتی یه برخوردی رو میکنیم بعد از چند ساعت که برمیگردیم و خودمونو نگاه میکنیم میگیم وایی ! یعنی من این کارهارو کردم ؟! من این حرفارو زدم ! این عصبانیت از طرفه من بوده ؟ اونوقته که چشمهامون درشتتر از حد معمول میشه و انگشت به دهن میریم تو فکر ! چرا ؟! چرایی که هر چی فکر میکنیم به جوابش نمیرسیم !
این رفتارها که من اسمشو میذارم " تنش های بعید از من ! " بیشتر در مقابله کسی که دوسش داریم و برامون مهم اتفاق میافته ! حالا از روی نگرانی یا خودخواهی خودمون یا عشق و علاقه بیش از حدمون که همیشه هم نتیجه برعکس میده و باعث دلخوریه طرف مقابل میشه ؛ در صورتی که هدف شما فقط و فقط حفاظت از حریم عشق و نگه داشتن با چنگ و دندون بوده ...
و در آخر هم میشه آب ریخته که هرگز نمیشه جمعش کرد و شما دیگه نمیتونین کاری کنین . هر فکر و توجیهی که تو ذهنتون برای انجام اون کار داشتین به کمکتون نمیاد و آروم آروم از جایگاه دوست داشتن میاین پایین ...
نمیدونم تا چقدر منظورمو متوجه شدین ! من وقتی شروع به نوشتن میکنم دیگه برنمیگردم و نوشتمو بخونم چون اعتقاد دارم وقتی ویرایش بشه دیگه بداهه نیست .به بیانه ساده تر میگم که مراقب دوست داشتن ها باشین ، نذارین اتفاقات و اشتباهات کوچیک باعث از بین رفتن علاقه ای بشه که برای به دست آوردنش از خیلی چیزای بزرگ گذر کردین . گاهی وقتا با یه بی اعتمادی کوچیک میشه یه خرمن بزرگ گندم رو که یک سال برای حاصل شدنش زحمت کشیده شده به آتیش کشید ...!
پی نوشتـــ :
گاهی چقدر سرسخت و سنگدل میشیم ...
تعداد نظرات این پست [ ۱۷ ] است ...
باید خیلی مراقب بود ...
بعضی چیزا دیگه هیچوقت بر نمی گرده...هیچوقت... :(

ولی درکت می کنم :\


آدم تو زندگی یه کارایی یا حرفایی میزنه
که تا آخر عمر پشیمونه
برام دعا کنید
اگه اون انتخاب رشته ی اشتباه انتخاب بشه از خانوادم دور میشم و اینو من دوست ندارم

انشالله که خیره ! همیشه نیمه پر لیوان رو ببینید .
من خیلی این حس تنش ها بعید از من رو تجربه کردم
درسته دیر به دیر عصبانی میشم اما وقتی عصبانی بشم دیگه به هیچ چیزی فکر نمیکردم تمام اعصاب خوردی های که جمع شده رو یهو خالی میکنم
وبقول تو بعدش میگم من بود که اینو گفتم یا این کار کردم
بعضی وقت هاروح سرکش ادم فقط با نوشتن اروم میشه یعنی دستات وحشی از نوشتن میشن و شدید بیقرار اون موقع است که تنها راه رام کردنشون نوشتن میشه بعدش هی مینویسی هی مینویسی تا وقتی که اروم میشه هم دستات رام میشن وروحت اروم
با انسانیت بروزم

+ شاد باشید :)

آپم....بدو بیا نظرتو بگو....بدو

چشم سر میزنم ...
گذر زمان باعث فراموشی نمیشه باعث بیخیالی میشه شنیدی میگن:زخم شمشیر خوب میشه زخن زبون نه
دقیقا این واقعیت زندگیه حرف های تلخ حتی اگه ناخواسته هم باشن بازم همیشه یه گوشه ذهن هستن وگذر زمان فقط باعث میشه بیخیا ل شد
خاطرات مادر بزرگم رو نوشتم بیا بخون اگه دوست داشتی

آره دیگه گذر زمان یه جور داریو مسکنه که دردو تخفیف میده ولی درمان نمیکنه !
موقعیت بدیه.....!!
من میگم همیشه وقت برای جبران تمام ریزش های کوه های عمرمون هست
کافیه مطمئن باشیم
کافیه اعتماد داشته باشیم
کافیه امید داشته باشیم
به روزم...!

چشم سر میزنم ...
ولی میشه برگردوند همه چیز رو
شاید فک کنین دارم خزعبل میگم ولی فقط باید از خدا بخواین تا خودش درستش کنه
چون وقتی هیج کاری از خودتون نمیاد همه کاری از خدا میاد^_^

البته در اینکه خدا گره گشای همه کارهاست شکی نیست !
قال خودم: سوتی هات رو به عنوان حق طبیعیت از اشتباهات بپذیر . هرچقدر این پذیرفتن رو به تاخیر بندازی تعداد تنش های بعید از من هم افزایش پیدا میکنه
هر کسی حق داره یه کوچولو اشتباه کنه:-)

چشم ، ممنون ...
چرا جواب نمیدی؟
لینکت کردم لینکم کننننننننننننننننننننننننن

اونقدکه مچ دستم خسته شده......
گاهی نصف شب ،بلندشدم ونوشتم،
گاهی روحت اونقد بهت فشارمیاره که حتما باید بنویسی
توهرزمان ومکانی که باشی هم ،فرق نداره!!بایدبنویسی......

حتی کلی تر ... مثلا یک موقعیت زمانی در گذشته یادم میاد و با خودم میگم این نبود بودم ؟؟؟
متاسفانه یه سری حرفارو هیچ جوره نمیشه توجیح کردو هر چی بگی منظوری نداشتمو این حرفا اون تاثیری که نباید میذاشترو رو طرف مقابل گذاشته !
قدرت بیان خیلی چیزه مهمیِ، من که اصلا قدرتِ بیانِ خوبی ندارم ...
قالبِ وبلاگت عالیــــــــه :)
خیلی حال کردم دیدم خودت نوشتیش ...

ممنون رفیق .


درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- فروردين ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- چالش ده سوال وبلاگی !
- نوید میدهند این مرز دار جوانان را ..
- برای عرفان ، طراحی که دیگر نیست ..
- بابا قهرمانه ..
- نگاه دقیق تر به بیماری کرونا !
- معرفی سریال ؛ خانه کاغذی
- من آدم فشرده کاری می باشم !
- مهمون نمیخواین ؟!
- سال نه چندان نو مبارک !
- حلقه مفقودی به نام مدیریت بحران !
- سیگارتم من میکشم !
- خواستن ، قطعا شدن است !
- این پست برای فردای یلداست !
- صرفا لب و دهن نباشیم !
ایشالله منم یاد بگیرم درست رفتار کنم :|