معرفی فیلم ؛ صداهایی از چرنوبیل
- شنبه ۲۲ تیر ، ۱۶:۲۱ ب.ظ
- روزنوشت
- ۹۲۶ بازدید
سریال چرنوبیل برگرفته از ماجرای واقعی بزرگترین سانحهی اتمی تاریخ یعنی انفجار نیروگاه هستهای چرنوبیل است که در 26 آوریل 1986 رخ داد. علت این سانحه خطای انسانی متخصصان ارشد نیروگاه بود. متصدیان رآکتور برای انجام آزمایش قطعی برق، سیستم ایمنی رآکتور را غیرفعال و کندکنندههای نوترون را از آن خارج کردند. هدف کارشناسان این بود که ببینند توربینهای نیروگاه در هنگام قطع برق میتوانند برق کافی را برای تداوم فعالت نیروگاه تامین کنند یا خیر. اما با افت بیش از حد نیروی برق، انفجاری در هستهی نیروگاه رخ میدهد که به بروز فاجعهی چرنوبیل میانجامد. سریال «چرنوبیل» در بارهی چگونگی وقوع این فاجعه و واکنش آدمهایی که به نحوی با آن مرتبط شدند و نیز نحوهی برخورد یک سیستم بسته همانند حکومت شوروی در مواجهه با این قبیل بحرانهاست. مطابق داستان سریال مسئولان جزء و کل سیستم، در نخستین واکنشهای خود قبل از هر چیز، پرهیز از درز خبر و زیر سوال رفتن توانایی و آبروی علمی خود را در نظر گرفتهاند. تاخیر در اعلام سطح خطر و آلودگی هوا به مواد رادیواکتیو در همان ساعات و روزهای اولیه باعث بیمبالاتی مردم و کارگران نسبته به حفافظت خود شد؛ اشتباهی که در نتیجهی آن و به مرور بیش از بیست هزار نفر را به کام مرگ کشاند. تاخیر سه سالهی حکومت شوروی در تقاضای کمک جهانی نیز باعث گسترش دامنهی آلودگی در سطح وسیعی از اوکراین و روسیه و قارهی اروپا شد. در کنار اینها البته احساس مسئولیت برخی کارگزاران حکومت مانند بوریس شربینا و نبوغ و حس تعهد برخی دانشمندان هستهای مانند خود والری لگاسف و یک زن فیزیکدان به نام اولانا خومیوک (امیلی واتسون) ناکارآمدی کلیت سیستم را تا اندازهای جبران میکند.
سازندگان سریال «چرنوبیل» در بازسازی فضای تیره و تار زندگی در شوروی سابق بسیار عالی عمل کردهاند. همچنین این سریال تصویری کمرنگ از چگونگی کنترل مردم و کارگزاران شوروی از سوی جریانات امنیتی این کشور به مدیریت کا گ ب را نشان میدهد. اما تمرکز اصلی آن بر نشان دادن عواقب یک سانحهی اتمی است که در این بخش آنقدر مهارت به خرج داده شده که برخی بخشهای سریال به اندازهی هزاران مستند ارزش دارد. بینندگان سریال از همان ابتدا در جریان تعدادی اصطلاح علمی مربوط به دانش هستهای و انفجار اتمی قرار میگیرند، اما تحمل این بخشها به دیدن جلوههایی بسیار واقعنما از عواقب یک سانحهی اتمی میارزد.
سریال «چرنوبیل» یک تراژادی بدون قهرمان است. البته هستند کسانی مانند شربینا و خومیوک و لگاسف که با فداکاری میکوشند از عوارض فاجعه بکاهند، اما این فداکاری از سوی حکومت حمایت و تایید نمیشود و بنابراین ضریب تاثیر اندکی دارد.
بازیهای سریال «چرنوبیل» موثر است اما به شخصه بازی و نیز شخصیت استیلان اسکارسگارد کارکشته را که خیلی خوب در نقش یک کارگزار حکومتی جا افتاده است، بیشتر دوست داشتم. این کارگزار از یک سو باید وفاداری و تعهد خود به حکومت شوروی را حفظ کند و از سوی دیگر در مقابل واقعیاتی که دو دانشمند هستهای به رخ او میکشند، دست و بالش بسته است. شخصیت محوری دیگر یعنی والری لگاسف با بازی جرد هریس هم که در همان آغاز داستان خودش را دار میزند و بعد با فلاشبک سریال به گذشته، به ماجرا باز میگردد، شخصیتی قابل تامل است. مطابق اطلاعات سریال وی به دلیل احساس ناتوانی از تحمل واقعیاتی که میبایست پنهان نگه میداشت، خودش را در سال 1988 به دار زده است. از سوی دیگر تنها سه سال بعد از این خودکشی یعنی در سال 1991 حکومت سوسیالیستی شوروی فروپاشید، پس میتوان نتیجه گرفت که آدمها برای خودکشی نباید عجله کنند.
سریال«چرنوبیل» امتیاز باورنکردنی 9.7 از 10 را در سایت IMDB کسب کرده است که آن را بالاتر از تمام سریالهای تلویزیونی از جمله «بازی تاج و تخت» و «بریکینگ بد» قرار میدهد. فارغ از این رتبهی درخشان که به نظرم به مرور زمان کمتر خواهد شد، «چرنوبیل» سریالی است متفاوت که هنر اصلی سازندگانش این است که توانستهاند بدون استفاده از عناصر سینمایی محبوب عامه مثل اکشن و خشونت و...، اثری با استقبالی اینچنینی بسازند .
تعداد نظرات این پست [ ۱۰ ] است ...







شدت دروغ هاش کم بود.همه چیز حول ارتقا میچرخید.ولی دوسش داشتم سریالشو.واقعا گریستم به پاش.دلم سوخت.برای تمام کسایی که روی پل بودن(:
و بار دیگر عشق من فیزیک نشون میده که مرد قصه بودش یه جورایی تو مایه های خمینی و سوپر من بودنه(: عین شربینا.

هفته ی پیش کتابشو خوندم. بعد از تموم کردنش واقعا نتونستم حسمو کلمه کنم و توی ریویو فقط نوشتم [ تلخ و تکاندهنده] به همین دلیل نمیخوام فیلمشو ببینم.


درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- فروردين ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- چالش ده سوال وبلاگی !
- نوید میدهند این مرز دار جوانان را ..
- برای عرفان ، طراحی که دیگر نیست ..
- بابا قهرمانه ..
- نگاه دقیق تر به بیماری کرونا !
- معرفی سریال ؛ خانه کاغذی
- من آدم فشرده کاری می باشم !
- مهمون نمیخواین ؟!
- سال نه چندان نو مبارک !
- حلقه مفقودی به نام مدیریت بحران !
- سیگارتم من میکشم !
- خواستن ، قطعا شدن است !
- این پست برای فردای یلداست !
- صرفا لب و دهن نباشیم !