مسواک برقی !
- دوشنبه ۱ آبان ، ۱۲:۳۶ ب.ظ
- روزنوشت
- ۲۱۶۶ بازدید
توی قسمت پیشنهاد ویژه دیجی کالا چشمم اتفاقی به مسواک برقی افتاد و از اونجایی که تو فکر خریدش بودم وسوسه شدم و سفارشش دادم . فردا صبح هم با پیک اومد دم خونه که هیچکس اون ساعت خونه نبود تا تحویل بگیره و یکی از همسایه ها زحمتشو کشید . راننده پیک هم زنگ زد گفت نبودین دادم به آقای فلانی عصر برین ازشون بگیرین ؛ تشکر کردم و تلفن رو قطع کردم .
بعدازظهر از اونجایی که به صورت جنازه میام خونه حوصله ام نشد برم بگیرش و مستقیم رفتم توی تخت خوابم و خوابیدم تا 11 شب ! مسلما این ساعت هم وقت دم خونه کسی رفتن نیست و قضیه افتاد برای فردا . فردا بعدازظهرش هم وقتی برگشتم خونه باز هم جنازه بودم ولی باید میرفتم و بسته رو تحویل میگرفتم . رفتم خونه تا وسایلمو بذارم متوجه شدم خودشون زحمت کشیدن آوردنش بالا . با کلی شرمندگی و تف و لعنت به اصالت شیرازیم رفتم درشو باز کردم و زدمش به شارژ . رفتم باشگاه وقتی برگشتم دیدم صداش داره میاد ! رفتم سراغش دیدم پدر محترم داره دهنشو میشوره باهاش ! وقتی منو دید یه لبخند ملیح تحویلم داد و گفت دستت درد نکنه بابا خیلی وقت بود میخواستم بخرم ولی فرصتش پیش نمیومد ، اگر میخوای خودتم میتونی یه سریشو از داروخونه بخری و با من استفاده کنی ! مرسی بابا :|
تعداد نظرات این پست [ ۱۹ ] است ...



آخر شیرازی بازی درآوردن همینه دیگه :))







نمی دانم چرا با خواندن این پست شما یاد داستان بهلول افتادم که :
آورده اند روزی مرد تنبلی ( دور از جون شما ) نزد بهلول رفت و گفت ای بهلول پدرم گنجی در بالای فلان کوه برایم نهان کرده تو من راحت ترین - نرم ترین - آسان ترین و نزدیک ترین راه را برای بالا رفتن از کوه و بدست آوردن گنج نشان بده - بهلول گفت : اینکه هرگز از آن کوه بالا نروی و گنج نصیب برادرانت شود
این بود حکایت مسواک و دیجی کالا و ...
در پناه مهر خداوند همواره خندان باشید ( یا حق )



با احترام ستاد شیرازی های خسسسسته!


درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- فروردين ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- چالش ده سوال وبلاگی !
- نوید میدهند این مرز دار جوانان را ..
- برای عرفان ، طراحی که دیگر نیست ..
- بابا قهرمانه ..
- نگاه دقیق تر به بیماری کرونا !
- معرفی سریال ؛ خانه کاغذی
- من آدم فشرده کاری می باشم !
- مهمون نمیخواین ؟!
- سال نه چندان نو مبارک !
- حلقه مفقودی به نام مدیریت بحران !
- سیگارتم من میکشم !
- خواستن ، قطعا شدن است !
- این پست برای فردای یلداست !
- صرفا لب و دهن نباشیم !