زندگی من طعم و رایحه دارد !
- يكشنبه ۲۳ خرداد ، ۱۹:۰۰ ب.ظ
- روزنوشت
- ۱۰۸۴ بازدید
هانریش بل تو کتاب عقاید یک دلقک به زیباترین و دلنشین ترین حالت ممکن رایحه های مختلف رو به پدیده ها و اشخاص اطرافش ارتباط داده بود . این کتاب داستان یه دلقکی رو بیان میکنه که از دوران اوجش دور شده و روزگار سختی رو تو فقر و تنگدستی میگذرونه . تو قسمت های مختلف این کتاب میبینیم که هانریش بل احساسات خوبش رو نسبت به تمام وقایع اطرافش با رایحه ها و بوهای خوب بیان کرده . مثلا توی قسمتی از کتاب میگه :
احساس بدی داشتم !فراموش کردم که ذکر کنم من به غیر از غم ، حالت مالیخولیایی و سردرد ، دارای یک خصوصیت خدادا دیگر هم هستم : اینکه قادرم از پشت تلفن تمام بوهارا تشخیص بدم و کوسترت بوی شیرین پاستیل بنفشه را میداد ...
و توی قسمت دیگه ای از کتاب میگه :
از آن مرد مدرسه کشیشها بوی کلم میآید !
که بعد هم توضیح میده کلم میل جنسی رو کاهش میده ، چیزی که تو آموخته های کشیشان لازمه . و پر از این دسته تشبیهات جالب و جذاب و که خیلی برای من ملموس و آشناست . این حس کردن بوهای مختلف و به زبان آوردنش توسط هانس ( شخصیت اصلی داستان ) نشان دهنده باطن درونیه فردیه که بو ازش ساطع شده و به ذهن شخصیت داستان منتقل شده .
این ها تمام احساساتی بود که باید به شما منتقل میشد . نمیدونم تا چه حد مثل من براتون جالب و قابل درکه . از نظر من مامان همیشه بوی وانیل شیرین میده و بابا بوی تند کاج تازه تو فصل پاییز . و یا بالاتر ، پیرمرد جو گندمی که توی آزانس قدیمیه سر کوچه کار میکنه بوی بارئت و اپراتور مرکز مخابرات که با حوصله مشکل اینترنت رو حل میکنه بوی پای سیب میده . برگه های تست بیمار همیشه بوی الکل و روزهایی که میشه کمی بیشتر خوابید بوی بهار نارنج رو داره ...
بریده هایی از کتاب :
1 . آیا جدن ماری می خواست که تسوپفنر را در مراسم رسمی و جشن ها همراهی کند و با دستانش لک لباس رسمی تسوپفنر را بشوید ؟ مطمئنن این مسئله ای است که به نظر و عقیده هر آدمی مربوط می شود ، ماری اما این کار شایسته تو نیست . بهتر است که به یک دلقک بی اعتقاد اعتماد کنی که تو را صبح های زود از خواب بیدار می کرد تا به موقع به مراسم دعا در کلیسا برسی .
2 . ماری با بی صبری و حالتی شدیدن عصبی پشت میله های جایگاه اعتراف کلیسا برای کشیش درباره عشق ، ازدواج ، مسئولیت و دوست داشتن صحبت می کند . سر انجام کشیش که شکی در اعتقاد و ایمان وی ندارد می پرسد : " دخترم شما چه کمبودی دارید ، چه مسئله ای شما را آزار می دهد ؟ "اما تو توانایی پاسخ دادن به این سوال را نداری . نه تنها از گفتن بلکه حتی از فکر کردن به آنچه من می دانم ناتوان هستی . کمبود تو یک دلقک است .
3 . هر روز صبح در هر ایستگاه بزرگ راه آهن هزاران نفر داخل شهر می شوند تا به سر کارهای خود بروند و یا در همین حال هزاران نفر دیگر از شهر خارج می شوند تا به سر کارشان برسند . راستی چرا این دو گروه از مردم محل های کارشان را با یکدیگر عوض نمی کنند ؟ صف های طویل اتومبیل ها و راه بندان های ناشی از آن در ساعت های پر رفت و آمد از روز خود معضلی بزرگ است . اگر این دو دسته از مردم محل کار یا سکونتشان را با یکدیگر عوض کنند می توان از تمام مسائلی چون آلودگی هوا ، درگیری روانی و فعالیت های پلیس های راهنمایی بر سر چهار راه ها اجتناب کرد : آنگاه خیابان ها آن قدر خلوت و ساکت خواهند شد که می توان بر سر تقاطع ها نشست و منچ بازی کرد.
4 . میخواستند با این پلاکاردهای بیش از اندازه احمقانهشان باعث افسردگی بیشتر بیمارانی شوند که گاه از سر بیحوصلگی از ورای پنجرهها نگاهی به خیابان و اطراف میاندازند. تقریبا ساعت دو نیمهی شب شده بود ... از سمت چپ خیابان سگی آواره ظاهر شد، ابتدا تیر چراغ برق و بعد هم پلاکارد حزب سوسیال دموکرات و دموکرات مسیحی را بو کشید؛ بعد از آن که پای پلاکارد حزب دموکرات مسیحی ادرار کرد، به آهستگی راهش را ادامه داد.
پی نوشتـــ :
برای مطالعه پست معرفی کتاب عقاید یک دلقک به اینجــا مراجعه کنید .
تعداد نظرات این پست [ ۱۴ ] است ...










چه بهتر نمیرم بخرمش :))



درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- پیرمرد واگن شماره ده ، کوپه آخر
- در راه موفقیت ، قسمت یکم ..
- من یک ایرانی موفق هستم !
- طرح شما تموم شده که !
- کلاس سوم ابتدایی و چسب نواری !
- به زمین گرم خوردگان !
- تقلید اثر جف وال از نگاه شما !
- دین و مسلک ابزاری !
- معرفی موزیک ؛ آلبوم ابراهیم
- یک مکالمه ساده ولی دلنشین ..
- افتخار ..
- روزهای تاریک و سخت !
- بریکینگ بد !
- مهمونی عجیب من در لندن !
- بز کوهی هستم !