دیالوگ ماندگار ؛ فیلم آزادی
- يكشنبه ۲۱ تیر ، ۲۲:۳۱ ب.ظ
- دیالوگ های ماندگار
- ۲۷۰۸ بازدید
لورل و هاردی به دنبال فرار از زندان در ماشینی که با آن میگریزند در هنگام تعویض لباسهایشان در ماشین به اشتباه شلوار یکدیگر را میپوشند به دنبال حل این مشکل برای تعویض شلوار به مکان های مختلف میروند اما اتفاقاتی در مکان های مختلف مانع حل این مشکل میشود ، تا اینکه ناگهان خود را روی اسکلت فلزی ساختمانی بلند میبینند . در تصویر اما نشانی از حماقت و نادانیهای همیشگی این زوج نیست . لورل و هاردی نشسته بر تیر آهنی از این اسکلت ساختمانیِ بلند به تماشای شهر نشسته اند . هاردی دست چپش را بر شانه لورل گذاشته ؛ لورل دست راست بر پای هاردی . آیا لحظه را در ذهن داریم که این زوج این چنین آرام در قابی کنار هم باشند ، خبری از حرص خوردنهای هاردی از دست لورل نباشد تا آن نگاههای خیره به دوربین را نکند . در تصویر چهره لورل و هاردی را نمیبینیم ولی انگار غمگین در کنار هم نشستهاند ، آهی میکشند و شهر را تماشا میکنند . نگاه به شهر و جامعه که این دو را جدی نمیگیرند ، هاردی همیشه در آرزوی کسب احترام اجتماع نسبت به اوست در راه رسیدن به این آرزو به لورل نیازمند است اما وقتی همه چیز انگار برای رسیدن به این آرزو محیاست ، باید منتظر بود تا لورل بیایید و خرابکاری کند و هاردی در پی درست کردن خرابکاری لورل ، همه چیز را بدتر کند و دوباره هاردی حرص بخورد و لورل کلاه از سر بر دارد و با خونسردی موهایش را بخاراند و کلاه را روی سرش بگذارد . اما این لحظه در تصویر لحظه ناب از زندگی این زوج است . لورل شاید نا امیدانه به هاردی از مبارزه بی فرجامشان برای کسب موقعیتی بهتر شکایت میکند و هاردی شاید در این لحظه ، او را دلداری میدهد و لحظه های خوب گذشته ، آرزوهایی که تا رسیدن به آن یک قدم فاصله بود را یاد آوری می کند و از لورل میخواهد با همه نادانیهایش ، همیشه همراهش باشد مثل لحظه ایی که هاردی شکست عشقی خورده بود و طنابی هم به کمر لورل میبست تا باهم خود را در آب غرق کنند . "
اینم دیالوگ ماندگارشون :
لورل می گفت : چرا طناب رو میبندی به من ؟
هاردی : وقتی تا سه شمردم ، دوتایی میپریم توی آب .
لورل : چرا من بپرم ؟ منکه عاشق نیستم .
هاردی با عصبانیت : تو چه جور آدمی هستی . بعد از این همه کارهایی که به خاطرت انجام دادم ، میذاری تنها بپرم تو آب ؟ فکر کردی وقتی من بمیرم باید تنها زندگی کنی و مردم بهت زل میزنند و با خودشون فکر میکنند تو چه جور آدمی هستی . من هم اونجا نیستم که راستش رو به اونا بگم و کسی هم نیست که ازت حمایت کنه
لورل شروع به گریه کردن میکند ( همان گریه های معروف معصومانه اش ) و هاردی ادامه می دهد .
هاردی : میخوای این بلا سرت بیاد ؟
لورل: نه ، به اینش فکر نکرده بودم ، متاسفم که ناراحتت کردم الیور نمیخواستم اینقدر بی ادب باشم .
هاردی : اشکال نداره استن . گذشته ها گذشته . از اون چیزی که فکرش رو هم کنی آسون تره .
هر دو آماده پریدن میشوند .
لورل : خداحافظ الیور .
هاردی : خداحافظ استن .
تعداد نظرات این پست [ ۷ ] است ...


واقعا باتمام ناراحتی اگه فلیم های این دو نفر رو نگاه کنم ازته دلم میخندم
عای بودن




درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- فروردين ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- چالش ده سوال وبلاگی !
- نوید میدهند این مرز دار جوانان را ..
- برای عرفان ، طراحی که دیگر نیست ..
- بابا قهرمانه ..
- نگاه دقیق تر به بیماری کرونا !
- معرفی سریال ؛ خانه کاغذی
- من آدم فشرده کاری می باشم !
- مهمون نمیخواین ؟!
- سال نه چندان نو مبارک !
- حلقه مفقودی به نام مدیریت بحران !
- سیگارتم من میکشم !
- خواستن ، قطعا شدن است !
- این پست برای فردای یلداست !
- صرفا لب و دهن نباشیم !