دلم گرفت وقتی که دیدم ...
- پنجشنبه ۴ آذر ، ۰۰:۴۶ ق.ظ
- روزنوشت
- ۲۳۱۵ بازدید
کاش میشد بی تفاوت بود و ای کاش منم مثل بقیه ( اکثریت نه همه ) از کنارش رد میشدم و میگفتم قسمت این بوده . کاش امروز ناهارم رو باهاش قسمت کرده بودم ، کاش توی دفتر نمیشنیدم که بعضی روزها فقط یه کیک با خودش میاره و من دارم خوراک ماهی میخورم و با غر و شکایت از مزه اش ترجیح میدم از یه جای بهتر و گرونتر غذا بگیرم . کاش منم یه دست لباس رو هر روز میشستم و میپوشیدم ، کاش به جای سفارش دوازده تا قاب عکس مسخره برای دیوار اتاقم و هزینه نورپردازی روش مثل اون تمام زندگیم یه خونه 36 متری اجاره ای بود . کاش اضافه کاری داشتم ، کاش اون شرکت لعنتی برای بابام نبود و ای کاش امروز میمردم و دست خالیتو نمیدیدم ...
ای کاش من هم یه آدم فقیر بودم ، اونوقت دلم به آشوب نمیافتاد ، اونوقت دونه دونه استخون هام خورد نمیشد وقتی درخواست اضافه کاریتو میدیدم برای 30 هزار تومن بیشتر . کاش میمردم ولی شرمندگیتو پیش خانومت نمیدیدم ... کاش و ای کاش دستم میرسید و فقر رو از فهرست واژگان حذف میکردم . خدایا ؟ صدامو میشنوی ؟ من آدم زندگیه مرفه نیستم ، نون و آب میخورم ولی شرمندگیو تو چشمای کارمند بابام نبینم ...
پی نوشتـــ :
اشک ریختم ، مثل یه کودک 4 ساله ، من توان نگه داشتنشو ندارم ، منو از گریه نکردن مردها معاف کنید ...
تعداد نظرات این پست [ ۲۷ ] است ...



اتفاقا منم یه همچین موردی رو دیدم که یه راننه آزانس یه سرهنگ بازنشسته نیروی زمینی بود !
کاش روزی برسه که چشم مون به بچه های کار، کارتن خواب ها (اون واقعی هاشون!) ، و این آدم هایی که با عزت زندگی می کنن؛ اما اجازه نمی دن لقمه ی حروم وارد خونه شون بشه رو؛ نیفته ...
راستی! مرد چرا نباید گریه کنه؟

میگن ضعف مرد رو نشون میده !

من همخوردن خیلی چیزهای سطح پایین رو که با لذت باشه ترجیح میدم به خیلی چیزهای دیگه ...
چشم رو پیشنهادتون فکر میکنم ...

:(
اینجور آدمها بیشتر از اینکه فقر اذیتشون کنه اون نگاه های از بالا به پایین اذیتشون میکنه...





دست نوشته از عینیات خودمه !


از خودش بدش میاد ...

خیلی ها میگن خوب ، جا افتاده بین مردم ...



ممنون از پیشنهادت هاتف جان ...

من هم همیشههمین تفکرات رو داشتم و دارم و احساس میکنم همه ما هدف های بزرگتری تو زندگی داریم . هدف هایی بالاتر از غرق شدن تو پول !

بله پول تضمین کننده چیزی نیست ...

اینکه اینارو ببینی و کار زیادی ازت ساخته نباشه زجرآوره

چقدر دردناکه :(
************ ***** *** **** ***** ** ** **** ***** **** ** *** ***** ** ****

لذت بردم ممنون ...


درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- فروردين ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- چالش ده سوال وبلاگی !
- نوید میدهند این مرز دار جوانان را ..
- برای عرفان ، طراحی که دیگر نیست ..
- بابا قهرمانه ..
- نگاه دقیق تر به بیماری کرونا !
- معرفی سریال ؛ خانه کاغذی
- من آدم فشرده کاری می باشم !
- مهمون نمیخواین ؟!
- سال نه چندان نو مبارک !
- حلقه مفقودی به نام مدیریت بحران !
- سیگارتم من میکشم !
- خواستن ، قطعا شدن است !
- این پست برای فردای یلداست !
- صرفا لب و دهن نباشیم !