جراحی به انضمام مگس سیاه !
- سه شنبه ۲۴ فروردين ، ۲۱:۱۴ ب.ظ
- روزنوشت
- ۲۱۹۲ بازدید
یعنی نمیدونم چی بگم اصلا ! مقصر کی میتونه باشه ؟ شاید اصلا گفتن این چیزها و به زبون آوردنش اصلا درست نباشه و دید مردم رو نسبت به اتاق عمل خراب کنه ولی نگفتنش هم موجب غم باد شدن تو گلوی بنده میشه . تازه ! مگه اینجا جایی واسه نوشته ها و تفکرات درونی من نیست ؟!
امروز صبح بعد از آماده شدن اتاق یه مریضی که دیسک کمر داشت رو قرار بود عمل کنیم . مریض یه خورده چاق بود همین باعث میشد کارمون یکم بیشتر طول بکشه . طرفای ساعت 8 بود که گان و دستکش جراحی پوشیدیم و به قول بچه ها رفتیم میدون جنگ ! بعد از باز کردن کمر و گذاشتن پیچ ها و خارج کردن دیسک از فضای نخاعی جراحی تموم شد و رفتیم سراغ بخیه زدن . چون موضع عمل خیلی وسیع بود و مریض هم مشکل آریتمی ( آریتمی یعنی نامنظم بودن ضربان قلب که میتونه موقع بیهوشی خطرناک باشه ) داشت بخیه رو باید با سرعت بیشتری میزدیم تا عمل زودتر تموم میشد و مریض میرفت بخش . کار داشت به خوبی پیش میرفت که یهو دیدم یه مگس سیاه بزرگ اومد و اومد و یه راست نشست توی فضای داخلی زخم ! یه دفعه از جام یه متر پریدم بالا و گفتم واییی این چیه دیگه ؟ مگس تو اتاق عمل چی کار میکنه ؟! خشکم زده بود ! سریع با دست زدمش رفت ولی ول کن نبود و دوباره برگشت روی موضع عمل . سریع بچه های بهیار رو خبر کردم تا مگسو بکشن یا از اتاق خارجش کنن و بعد از چند دقیقه با ضرب دمپایی یکی از بچه ها روی سقف کشته شد !
اینقدر شوکه شده بودیم که سریع برای جلوگیری از عفونت دوباره زخمو باز کردیم و با سرم و آمپول آنتی بیوتیک احتمال عفونت رو از بین بردیم . خداروشکر مریض با حال خوب و سرحال به بخش منتقل شد و خطر از بیخ گوش هممون گذشت .
واقعا مقصر کی میتونه باشه ؟ چه کسی پنجره پشتی رو باز گذاشته بود و توری رو هم کشیده بود کنار ؟ یعنی احتمال نمیداده حشره ای وارد فضای اتاق عمل بشه و ایجاد مشکل کنه ؟ شاید هم کسی مقصر نباشه و این فقط یه اتفاق تصادفی باشه . کاش یکم بیشتر مراقب باشیم چون خودم به شخصه خیلی روی این چیزها حساسم و اعتقاد دارم مریض بی پناه ترین موجود تو سیستم درمانیه و تمام زندگیشو دست ما سپرده و به امید بهبودی به بیمارستان مراجعه کرده نه از دست دادن زندگیش ...
پی نوشتـــ :
ممنون که مدام غلط املایی میگیرین از نوشته هام . چندین بار گفتم اگر غلط املایی هست به خاطر سریع تایپ کردنه منه .
تعداد نظرات این پست [ ۲۷ ] است ...

ما تو مدرسه تشدید نمیذاریم یه غلط میگیرن ، حالا ما باید بگیم به خاطر نوشتاره سریعه :)


ولی بالاخره پیش میاد ...
حواستو جمع کن دکتر ، مریضای بدبختو میکشین :)))
اما جدای از شوخی ، خدا قوت ، اگه همه مثل شما حساس بودن ، پایتخت ایران تهران نبود ، گلستان بود


به نظر من هم خیلی بی پناهه .
چرا زیاده که :دی
کاش همه مث شما حساس بودن
تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که اکثر مردم ما که شاید خودمم جزوشون باشم
وجدان کاری نداریم
و به خاطر پول به سمت یه شغل میریم ..چون اگر کسی هدف دیگه ای داشته باشه
قطعا براش مهمه این چیزا ..

کاش یکم انسانیت هم ضمینه رفتارامون میکردیم ...

چیزی که اکثر ماها نداریم !
چراغ بالای سر اون دکتر باید استریل باشه و برای هر مریض عوض بشه ولی متاسفانه رعایت نمیشه .
حالا تو اتاق عمل این چیزهای خیلی رعایت میشه خداروشکر و نمیشه شوخی گرفت جون مریض رو ...

+سیستم کامنتم که درست شد !

جدی ؟ تست نکردم !

سلام شما دانشجو انترنین یا دکتر؟؟؟پزشکی تهران خوندین؟؟
منم هم توی خیالاتم دکترم !!!هیچ وقت ب واقعیت نمیپیونده این اتفاق)):
به هر حال خوش حالم ک ی دکتر خیلی خوب و دلسوز رو دارم میبینم

ممنون لطف دارین .
مگسسسسس،، موجوووود به این کثیفی... روی زخم بشینه!!
اما چه خنده داره تو اتاق عمل یکی اینور اونور بدوه دنبال مگس که بکشتش.

تو اتاق عمل:|
نکته ی اخلاقی:مردی هم اتاق عمل نرو دی :)

اتفاقه پیش میاد !




چشمتون روز بد نبینه یه سوسک به قاعده ی یه بنده انگشت
خودش رو از دیواره ی چرب مرغ سوخاری بالا میکشید
همینکه ظرف رو برداشتم سوسک رو دیدم جا خوردم
ولی چون هنوز ترمای اول بودمو ناآشنا با فضا
لذا بر این نشدم که ظرف رو همراه با سوسک جان سیاه
ببرم بهداشت
رفتم ظرف رو دادم به همون آشپزا و یه ظرف دیگه برداشته
و اشتهای تمام و کمال به خوردن پرداختم
خودم که فکر میکنم الآن حالم بد میشه :)


آره خیلی حساسم من ...

البته پرسنل با وجدان هم کم نداریم ...


انشالله که میشی ...

انشالله که نمیافته هیچوقت ...
بازم خوبه کشتینش آدم یه چیزایی میشنوه از بیمارستانا که این پیشش هیچه...



درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- فروردين ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- چالش ده سوال وبلاگی !
- نوید میدهند این مرز دار جوانان را ..
- برای عرفان ، طراحی که دیگر نیست ..
- بابا قهرمانه ..
- نگاه دقیق تر به بیماری کرونا !
- معرفی سریال ؛ خانه کاغذی
- من آدم فشرده کاری می باشم !
- مهمون نمیخواین ؟!
- سال نه چندان نو مبارک !
- حلقه مفقودی به نام مدیریت بحران !
- سیگارتم من میکشم !
- خواستن ، قطعا شدن است !
- این پست برای فردای یلداست !
- صرفا لب و دهن نباشیم !