تجربه های ناب یک بهدار صفر !
- پنجشنبه ۲۱ آبان ، ۱۷:۴۳ ب.ظ
- روزنوشت
- ۲۷۴۸ بازدید
تو این مدت 2 هفته ای که مسئول بهداری بودم لحظه به لحظه اش برام تجربه های ناب و جدیدی بوده که احساس میکنم میتونه به حل خیلی از مشکلات درونیم کمک کنه و توی مسیر تاریک سربازی که به قول خیلی ها عمر تلف کردنه خورده نکته های مثبتی باشه برام !
امروز 22 آبانه ! چشم روی هم گذاشتم و 22 روز از دوره آموزشی خدمت سربازیم گذشت ! شاید اوایل خیلی برام سخت بود و به محیط عادت نداشتم اما الان کاملا از فشارها کم شده و همه چیز به روال خودش در حال طی شدنه . توی پست قبل خیلی واضح و مفصل راجع به تمام مسایل توی پادگان صحبت کردم که یه سری ها بهم خرده گرفتن و گفتن همه چیز رو نباید بازگو کنم چون ممکنه برام بد بشه در آینده . با اینکه اعتقادی به این موضوع ندارم ولی سعی میکنم سر بسته تر همه چیز رو بنویسم ...
تو این روزهایی که گذشت خیلی از سربازهای مریض اومدن بهداری که یا مشکلشون حل شد و یا اعزام شدن بیمارستان برای بررسی بیشتر و من یاد گرفتم چه کسی میخواد واقعا سرباز باشه و چه کسی دوست داره از زیر اسمش فرار کنه . داشتیم بچه هایی رو که تو آسایشگاه خودمون بودن ، رفیق شده بودیم با هم ولی دنبال استفاده بودن ! خودشون رو به هزار حالت مریضی و مشکل میزدن تا یه روز هم که شده از استراحت یگانی استفاده کنن و از زیر خدمت و رژه در برن ! یه دکتر ارشد داریم تو بهداری که روز اول بهمون گفت اینجا هر کسی که میاد مریض نیست مگر خلافش ثابت بشه ! اینجا سربازهای سالمی میان که از منو شما به علایم بیماری ها آشناترن و از یه فرد مریض به اون بیماری قشنگتر به خودشون میپیچن و نقش بازی میکنن ! اینارو که میشنیدم شاخم در میومد و میگفتم مگه میشه ؟ بعید میدونم کسی اینقدر خودشو بیاره پایین و کلک سوار کنه برای یک روز مرخصی ! مدام این حرفای دکتر تو ذهنم بود ؛ حواسمو جمع کردم و رفتم سراغ بچه های مریض یگانمون . مشکلاتشون رو نوشتم و بردمشون بهداری و همشون قرص و دوا گرفتن . هر روز کارم این شده بود که راس ساعت 7 صبح اسم مینوشتم و میبردم بهداری و بعد از اون برمیگشتم و به ادامه خدمت ( تمرین رژه ، کلاس های نظام جمع و ... ) میرسیدم .
شاید براتون بگم باورتون نشه ! ولی داشتیم کسایی رو که صبح از سر درد داد و بیداد میکردن و وقتی میرسیدن بهداری و میدیدن خبری از مرخصی نیست حالشون کاملا خوب میشد ! داشتیم کسایی رو که یادشون میرفت صبح مریضیشون رو چی نوشتن و وقتی سوال میکردیم یه چیز دیگه تحویلمون میدادن ! و حتی داشتیم کسایی رو که خودشون رو به تشنج میزن تا شاید راهی پیدا کنن به سمت معافی یا حداقل یک هفته مرخصی ! و داشتیم معتادهایی رو که از خماری جنون و روانی بودن رو بهونه میکردن تا خودشون رو به بیرون پادگان برسونن و از خماری در بیان ! و داشتیم هزارتا از این موردهای بی مورد !
خنده داره نه ؟ جوابم به همشون این بود که سرباز اینقدر ارزشتو میاری پایین تا 2 روز بری مرخصی ؟ من خودم قلبم مشکل خفیف داره ولی حتی دنبالش هم نرفتم که معاف از رزم بگیرم ! اومدم سربازی و پی همه چیز رو به تنم مالیدم . از روز اول سرما خوردم تا همین الان که دارم تایپ میکنم ولی یک روز هم از مرخصی استفاده نکردم .
بارها تشویقی گرفتم ولی خودمو مجاب کردم که ازش استفاده نکنم و نرم خونه تا هوایی نشم و از پادگان دلزده بشم .
به نظر من آدم باید گاهی اوقات محکم وایسه و خودشو محک بزنه ! سختی رو بکشه ببینه کجا کم میاره ! برای همین میریم سربازی مگه نه ؟
کمتر از یک ماه از آموزشی مونده و میخوام خیلی چیزا رو تو خودم بسنجم ! واقعا مردم یا فقط مذکر ؟! هستم اونقدری که در آینده یه زن بهم تکیه کنه ؟!
پی نوشتـــ :
خیلی دوست دارم بنویسم ! اتفاقات خیلی زیاده ولی فرصت من کم ...
آخر من این درجه های نظامی رو یاد نمیگیریم ببین کی گفتم !
تعداد نظرات این پست [ ۲۷ ] است ...



اما سختی های خودشو داره !



اوووه !
چیزی ندارم بگم :|

تو این مدت چون بلند میشه مجبوری بزنی چند بار ...



مسخره های لوس :دی
ممنون ...

لحظات خوشی رو آرزومندم !
.
سرجمع برایِ کسی که استفاده کنه ، خوبی هاش بیشتره!

ممنون ...

چشم سر میزنم ...

راس میگم دیگه :دی

شرمنده کردی داداش که !
این همه وقت گذاشتی توضیح بدی !
یه دنیا ممنونتم رفیق ...



شاعر میگه :
مرد را دردی اگر باشد خوش است...
داداش منم سربازه... ایشالا کشور همیشه در امن و امان باشه و سربازی رفتن فقط برای تمرین زندگی...
ایشالا شما هم هر چه زودتر سربازیت تموم بشه و با یه عالمه تجربه برگردی خونه :)

انگار اینجا هنوز سر به هوا بازی در نیاوردی :)
خخخخ باید سربازی تجربه ی جالبی باشه
انشالا موفق باشی


سلام وخسته نباشی.
اینقدر از این چیزا میبینی که برات عادی میشه. در آینده وقتی شاغلشدی (خالا هرجا ) بازم این چیزا رو میبینی . متاسفانه همین آدما در سازمان ها و ارگان ها و... بیشتر مورد توجه قرار میگیرن ! تعجب نداره هرچی کمتر کار می کنن و بیشتر نق می زنن عزیز ترن.
یه توصیه هم بهت م یکنم که هرگز کر کسی دیگر وبراش انجام نده . چون روز اول فداکاریه ولی از دفعه ی بعد میشه وظیفه و یهو میبینی اونی که کاراشو انجام دادی رفته رتبه یابلاتر و تو همونجا درجا زدی . (این یک واقعیته و از من قبولکن. بیشتر از 20نفر رو اینجوری می شناسم)

حق با شماست .
ممنون بابت تجربه های گرانبها ...





درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- فروردين ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- چالش ده سوال وبلاگی !
- نوید میدهند این مرز دار جوانان را ..
- برای عرفان ، طراحی که دیگر نیست ..
- بابا قهرمانه ..
- نگاه دقیق تر به بیماری کرونا !
- معرفی سریال ؛ خانه کاغذی
- من آدم فشرده کاری می باشم !
- مهمون نمیخواین ؟!
- سال نه چندان نو مبارک !
- حلقه مفقودی به نام مدیریت بحران !
- سیگارتم من میکشم !
- خواستن ، قطعا شدن است !
- این پست برای فردای یلداست !
- صرفا لب و دهن نباشیم !