تابستان خود را چگونه گذراندید ؟!
- سه شنبه ۱۴ مهر ، ۱۹:۵۰ ب.ظ
- دست نوشت
- ۲۶۹۷ بازدید
ما امسال تابستان عجیبی داشتیم . هنوز درست و حسابی شروع نشده بود که شنیدیم یک عدد دکل گم شده . من از دوستم اسکندر پرسیدم : مگر میشود یک دکل خود به خود گم شود ؟ اسکندر گفت چرا نشود. مثلاً ما کچهای تخته سیاه را بر میداریم بعد به آقا معلم میگوییم گم شده . پدرم که حرفهای ما را شنیده بود ، مهربانانه به سمت من آمد و من را کتک زد و گفت : گچ دزد ، عاقبت دکل دزد میشود !
در تابستان امسال برنامه ماه عسل هم پخش شد و خیلی خوب بود چون ما مثل هر سال دور هم مینشستیم و زار زار خون گریه میکردیم . همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه یک دختر خانم که در عروسیها پوز میداد و یک پسر علاقهمند به پرش عاشقانه از ارتفاع به برنامه آمد . بعد از این ماجرا پدرم روی تمام کانالهای صدا و سیما قفل والدین گذاشت و من را کتک زد تا از بدآموزی جلوگیری کند .
چند روز بعد گفتند دعواهای هستهای به پایان رسیده ؛ ما هم بسیار خوشحال شدیم و به خیابان رفتیم و من کمی حرکات موزون انجام دادم ، وقتی به خانه برگشتیم ، پدرم من را کتک زد . داشتم به علت کتک خوردنم فکر میکردم که پدرم در حالی که روزنامهای زیر بغلش بود ، گفت غرب سر ما کلاه گذاشته ، اونوقت توی بزغاله میری حرکات موزون انجام میدی ؟ رقاص ؟ سپس همان روزنامه را لوله کرد و در حلق من قرار داد .
یک روز با شوق فراوان کلیپ آهنگ عموتتلو را به پدرم نشان دادم و گفتم این همونیه که میگفتی بده . نگاه کن ببین رو ناو ارتش داره میخونه . پدرم به دقت کلیپ را تماشا کرد و به سمت من آمد و مرا بوسید و دوباره کلیپ را نگاه کرد و به سمت من آمد و من را کتک زد و گفت خالکوبیشو الان دیدم . بار آخرت باشه از این چیزا تو موبایلت میبینم .
در یکی دیگر از روزهای زیبا و نکبت بار تابستان با پدرم برای خرید به هایپر مارکت اصغر بقال رفتیم . در آنجا شنیدیم که مردم تصمیم دارند خودروی صفر ایرانی خریداری نکنند . به پدرم گفتم بیا ما هم با مردم همراه شویم . با شنیدن این سخن پدرم فی المجلس من را کتک زد و گفت ای خیانتکار ، کاش بین سقف و بلبرینگ پراید کتلت میشدم و این صحنه را نمیدیدم که پسر گوسالهام به صف خائنین پیوسته !
در همین اواخر به پدرم گفتم پدر بر اساس نظر سنجی یک موسسه ، ایرانیها عصبانیترین مردم جهان شناخته شدند . من یاد شما افتادم که با عصبانیت ، کلا تابستان ما رو نابود نمودید . پدرم با نرمی پاسخ داد پسرم منو ببخش . عصبانیت من از سر دلسوزیه ، واسه اینه که در آینده فرد مفیدی برای جامعه باشی . واقعا لحظه عجیبی بود . سکوتی سنگین محیط را فرا گرفته بود . پدرم اتاق را ترک کرد و من در پشت پنجره در حالی که به افق مینگریستم به امید رسیدن پاییزی دل انگیز بودم که یهدفعه پدرم از پشت ، بروسلی وار با حرکت پامرغی به سمتم حمله کرد و من را کتک زد و گفت این آخرین کتک رو هم بخور پسرم که دفعه دیگه به آمار موسسات غربی استناد نکنی !
این بود انشای من ...
علیرضا مصلحی ( روزنامه قانون )
تعداد نظرات این پست [ ۲۳ ] است ...


همراه رایانه پاسخگوی تلفنی سوالات ومشکلات رایانه ای، موبایل ،تبلت، لب تاپ و ..
شماره تماس 9099070345
پاسخگویی به صورت شبانه روزی حتی ایام تعطیل







در گذر از جاده
زندگی آموختم....
اگر از پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای ،
به خاطر بیاور زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای
مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی هستی که
هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دیدی …
پس شاد باش و ایمان بیاور که خدا همین نزدیکیسیت... آدرس:saadat52.blogfa.com آزران وطن من نیز سری بزنید وکامنت دهید تا با هم
لینک شویم.

چرا پدرت اینجوریس
البته حق همیشه باپدرس




درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- فروردين ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- چالش ده سوال وبلاگی !
- نوید میدهند این مرز دار جوانان را ..
- برای عرفان ، طراحی که دیگر نیست ..
- بابا قهرمانه ..
- نگاه دقیق تر به بیماری کرونا !
- معرفی سریال ؛ خانه کاغذی
- من آدم فشرده کاری می باشم !
- مهمون نمیخواین ؟!
- سال نه چندان نو مبارک !
- حلقه مفقودی به نام مدیریت بحران !
- سیگارتم من میکشم !
- خواستن ، قطعا شدن است !
- این پست برای فردای یلداست !
- صرفا لب و دهن نباشیم !