از دیروز تا امروز ، از بلاگفا تا بیان !
- دوشنبه ۱۹ تیر ، ۱۱:۳۲ ق.ظ
- خبرهای مهم
- ۲۷۴۰ بازدید
یادمه اولین بلاگی که داشتم برمیگرده به سال 84 ، اون موقع ها بلاگفا و پرشین بلاگ رو بورس بودن و با وجود امکانات کمی که داشتن از نظر من نهایت تکنولوژی بودن ! مخصوصا بلاگفا که کار باهاش خیلی هم ساده بود و با ده دقیقه گشت و گذار تو پنلش میشد زیر و بم کار باهاشو درآورد . اولین پستی که توی وبلاگم گذاشتم رو هیچوقت یادم نمیره ؛ از یه سایت موزیک کپی کرده بودم و وقتی بعد از ارسالش نتیجه کار رو توی صفحه اول وبلاگم دیدم ذوق زده شدم و هیجانم وقتی بیشتر شد که شروع کردم به دست کاری کدهای قالب . ساعت اضافه میکردم ، شکل موس رو تغییر میدادم ، برای بازدید گننده ها پیغام خوشامد گویی میذاشتم و خلاصه هر روز یه چیز جدید یاد میگرفتم . اون موقع ها اینترنت دایل آپ بود و باید یک ساعت تمام صبر میکردی تا یه صفحه باز بشه و ADSL مال از ما بهترون بود ، یعنی تو خونه ها خیلی کم بود و اکثرا شرکت ها و سازمان ها ازش استفاده میکردن . خبری از وایمکس و وایرلس و فلان هم نبود .
روزی بیست سی تا پست کپی میکردم و میذاشتم و بین دوست و آشناها میگفتم هر کی موزیک جدید میخواد بره به این آدرس ، سایت خودمه و هر روز به روز میشه ( وقتی یادم میافته که همیشه مثل کارت ویزیت آدرس بلاگمو تو جیبم داشتم تا کسی خواست بدم بهش خندم میگیره ! ) . خلاصه گذشت و گذشت تا یه روز دیدم وبم فیلتر شده ! اصلا دنیا رو سرم خراب شد و پیش خودم گفتم این همه هزینه اینترنت و غرغرهای مامان که بسه تلفن همش مشغوله و گردن دردهای خودم که ساعت ها پای کامپیوتر بودم همش به هدر رفت . کلا وبلاگ بازی رو کنار گذاشتم و روزی یک ساعت فقط توی گوگل چیزهای الکی سرچ میکردم و سرمو گرم میکردم . بعد از شش ماه دوباره رفتم سمت بلاگفا و یه وب جدید زدم . اسمش یادم هنوز ایران جاوا دات بلاگفا دات کام . یه قالب شیک براش پیدا کردم و شروع کردم به کار شریف کپی برداری . یه آمارگیر هم از وبگذر گذاشته بودم گوشه قالبم و هر روز از تعداد بازدید کننده هام ذوق میکردم . یه بار اومدم سراغ وبم و دیدم بازدیدکننده های دیروزم شده 120 نفر ! از شدت خوشحالی داشتم ایست قلبی میکردم ! احساس میکردم چقدر رشد کردم و چقدر تو کارم موفق شدم ! کپی برداری رو با جدیت تمام ادامه دادم که کم کم ضربه هاش به درس و تحصیلم از طرف خانواده احساس شد و نتیجه اش شد تعطیلی وب دوم و جدا کردن مودم از کامپیوتر توسط بابام !
دوران دبیرستان هم تو چندتا وبلاگ ساده که هر کدومشون به یه نحوی از بین رفتن گذشت ، با وجود اینترنت ضعیف ، محدودیت های درسی و زمانی و فشارهای خانواده میلم به نوشتن و بازی با کیبورد هیچوقت کم نشد . از هر فرصتی استفاده میکردم و حتی شده توی کافی نت شروع میکردم به نوشتن . اصلا اوضاع خوبی نبود ولی با ورود سیستم ADSL به خونه و رد کردن کنکور و ورود به دانشگاه همه چیز فرق کرد . وقت آزادی که در کنار درس و کار داشتم بهترین زمان برای نوشتن بود . اولین وبسایتم رو ترم یک دانشگاه تاسیس کردم و دیگه خبری از کپی برداری های قدیم نبود . یه وبسایت تخصصی نرم افزار که روز به روز رشد میکرد و دلیلش هم این بود که اون سال ها تعداد اینجور وبسایت ها کم بود . به قدری کارهای وبسایت و هزینه هاش زیاد شده بود که مجبور شدم نویسنده و پشتیبان فنی بگیرم و عملا یه تیم شده بودیم . یادم سال 89 بود که رکورد یه میلیون بازدید در روز رو ثبت کردیم و چقدر خوشحال بودیم از نتیجه کارمون . تبلیغات میگرفتیم و همزمان برای رشد بیشتر تبلیغات هم میدادیم . از شاتل ، سامسونگ و حتی اداره پست تبلیغات رزرو شده داشتیم و اسم و رسمی به هم زده بودیم . اوضاع خوب پیش میرفت ولی مشکل زمان داشتیم ، درس هام سنگین و سنگین تر میشد و روز به روز کمتر وقت داشتم برای رسیدن به سایت . اینقدر دور شدم ازش که تصمیم گرفتم همه چیز رو بذارم برای فروش . آگهی فروش سایت رو زدم و دو روزه براش مشتری پیدا شد . با حال ناراحت فروختمش و هفته بعد دیدم سایت کلا بسته شده . دامنه رو با قیمت بالا گذاشتن برای فروش و تمام اطلاعات رو هم فروختن به یه وبسایت خارجی ...
تا دو سال بعد از این ماجرا سمت نوشتن تو فضای مجازی نرفتم . گه گداری برای تحقیق یا فیسبوک و توییتر میرفتم و نهایت استفادم بازی آنلاین و دانلود فیلم و موزیک بود . به پیشنهاد یکی از دوستام یه بلاگ ساختم توی بلاگفا و با همین دامنه مرد بارانی شروع به نوشتن کردم . وقتی بعد از 7 سال وارد پنل بلاگفا شدم از اینکه هیچ تغییری نکرده بود متعجب شدم ! قشنگ حس کردم علیرضا شیرازی ( مدیر بلاگفا ) بلاگفا رو به حال خودش رها کرده و این سایت اینقدر کاربر داره که هیچ میلی برای اضافه کردن امکانات جدید برای جذب مخاطب نداشته باشه . بگذریم ؛ دو سالی مهمون بلاگفا بودیم تا یه روز متوجه شدیم مهموناشو بیرون کرده و قسمت اعظمی از اطلاعاتش از بین رفته . صبر کردن و انتظار برای درست شدن اوضاع جایز نبود چون با توجه به شناختی که نسبت مدیریت بلاگفا داشتم میدونستم تا سال بعد هم متوجه موضوع نمیشن چه برسه بخوان پیگیری و رفع نقص کنن . سریع دامنه رو منتقل کردم به بیان بلاگ و نوشتن رو از سر گرفتم . اولین پستم توی این بلاگ رو پنجشنبه 19 تیر سال 1394 ، ساعت 15:20 بعدازظهر با عنوان " سلام وبسایت جدید " منتشر کردم . از اون روز دقیقا 2 سال میگذره و امروز مرد بارانی در کنار بهترین رفقای مجازیش وارد سومین سال فعالیت خودش میشه . توی این دو سال 219 بار دکمه سبز رنگ " انتشار " رو فشار دادم و به حدود 5400 تا کامنت پر مهر شما جواب دادم . 270،000 نفر بازدید کننده داشتم و حدود یک میلیون بار صفحه وبم توی مرورگرهای شما باز و بسته شده . از غم و شادی نوشتم ، از خاطرات سربازی ، از اتفاقات روزانه ، از مشکلات و دردهای جامعه ، زیبایی های اطراف و تمام نوشته هایی که باید ثبتشون میکردم تا در آینده وقتی دوباره میخونمشون ، زیر لب بگم : چقدر اون روزها زود گذشت ...
یه تشکر گرم میکنم ، از همه کسایی که تو این سال ها کنارم بودن ، نوشته های بی قافیه و پر از عیب و ایرادم رو خوندن . توی خیلی مسایل راهنماییم کردن و اشتباهاتم رو بهم گوشزد کردن . با من خندیدن و از ناراحتی من ناراحت شدن . شماها واقعی ترین دوست های مجازی دنیا هستین ...
راستی به آمارهای زیر یه نگاهی بندازید شاید براتون جالب باشه :
+ پر بازدیدترین نوشته : سربازی و دردی به نام استعلاجی ! ( 27057 بازدید )
+ پر بحثترین نوشته : حذف وبلاگ های فرسوده ( 71 نظر )
+ محبوبترین نوشته : پدر همیشه قهرمان میماند ! ( 11 رای مثبت )
+ جذابترین بخش : اعترافات احمقانه شما ( 33 اعتراف )
+ بیشترین مشارکت : اتاق آرزوها : ( 93 تا آرزو )
+ کمترین مشارکت : فکرهاتو بنویس : ( 5 تا ایده )
تعداد نظرات این پست [ ۳۷ ] است ...













البته شاید از جهت کنجکاوی باشه :دی
.
اینجور که پیداست باتمام این قاعده ی سینوسی، شما را از ازل (!) بلاگر آفریدن
تبریکـــــــ !
به هر حال موفق باشی :)
ثابت قدم و پر انرژی ان شالله







داستان پشت اون وبلاگم داستان طولانیایه. من به عنوان یه بچّهی ۱۲ ساله که تازه از سدّ دایلآپ گذشته بودم، نمیدونستم چیکار کنم :) همیشه تو ذهنم این ایدهی داشتن یه صفحهی شخصی توی اینترنت رو داشتم، ولی واقعا نمیدونستم از کجا شروع کنم. از گوگل سعی میکردم که استفاده کنم... ولی خب فکر کنم کلیدواژههای اشتباهی رو انتخاب میکردم چون چیز خاصی پیدا نمیکردم :) تا این که یه روز (که تقریبا این قضایا رو فراموش کرده بودم) چشمم به یه کتاب خورد توی یه کتابفروشی... کلید وبلاگ! از اسمش حدس زدم که همونیه که میخواستم، و واقعا هم بود :) توش توضیح داده بود که میتونید برید توی یه جاهایی مثل بلاگفا یا پرشینبلاگ یا... و برای خودتون یه وبلاگ درست کنید.
بعد از این که با بلاگفا یه وبلاگ درست کردم، باهاش همون حالتی رو داشتم که شما هم داشتید :) سعی میکردم که عالم و آدم رو خبردار کنم از وبلاگم، از کدهایی که شکل ماوس رو تغییر میدادن استفاده میکردم، پیام خوشامدگویی، کدی که باعث میشد نتونی راست کلیک کنی تو وبلاگ :)) و البته توی فایرفاکس کار نمیکرد. حتّی وبگذری که تک تک سرویسهاش رو فعّال کرده بودم برای وبلاگم :) آمار، نظرسنجی و یه چیز دیگه که یادم نمیآد :)
چند وقت پیش یه سری زدم به همین وبلاگم، و اشک توی چشمام جمع شده بود... این که چهقدر بعضیها (که اصلا نمیشناختمشون و از طریق همین وبلاگ میشناختمشون فقط) چه نظرهای پراحساسی میذاشتن... چهقدر شوق و ذوق داشتم وقتی یه مطلب از خودم مینوشتم و منتشرش میکردم... حتّی یادمه یه بار گفتم اگه نظرات این پست من به فلان قدر تا نرسه دیگه پست نمیذارم :) و خب درسته که تعدادش به حدّ نصاب نرسید ولی میزان ابراز علاقهی مخاطبین اندکم به ادامهی پست گذاشتنها دیوانهم کرده بود :)
این بیان رو درسته که ما خیلی دوستش داریم... ولی فکر کنم هیچوقت نتونستم اون عشق به وبلاگ بلاگفام رو داشته باشم نسبت بهش :) فکر کنم بیشتر از این که تقصیر این بیان و اینا باشه بیشتر تقصیر سنّه :)
ببخشید طولانی شد، ولی خب گفتم بد نیست این چیزا رو بنویسم برای کسی که به نظر میآد «یه خرده» شبیه منه تجربیاتش :)








مبارک باشه تولد وبلاگتون :دی


همه انگار یه فراز و نشیب شدیدی داشتن :))
واقعا هم شیرین و خیلی جذاب ..


آماشالله.........
باز هم خوبه پیشرفت کردید ماکه الان تقریبا 3،4 سال توبلاگفا وحدود2سال ونیم تو بیان هستیم ولی پیشرفتی ندیدیم...
بااین که روزبه روزسعی کردم مطالبم بهترشه...




درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- فروردين ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- چالش ده سوال وبلاگی !
- نوید میدهند این مرز دار جوانان را ..
- برای عرفان ، طراحی که دیگر نیست ..
- بابا قهرمانه ..
- نگاه دقیق تر به بیماری کرونا !
- معرفی سریال ؛ خانه کاغذی
- من آدم فشرده کاری می باشم !
- مهمون نمیخواین ؟!
- سال نه چندان نو مبارک !
- حلقه مفقودی به نام مدیریت بحران !
- سیگارتم من میکشم !
- خواستن ، قطعا شدن است !
- این پست برای فردای یلداست !
- صرفا لب و دهن نباشیم !
شکست بزرگی بود حذف بلاگفا و بدتر از اون نادیده گرفتن تمام احساسات ما بطورناخواسته..:-((
ولی بیان جایگزین خییییلی خوبی شد..خیلی...
تولد وبلاگتون رو تبریک میگم..
نوشته هاتون همیشه پرشور،پرمخاطب،خواندنی باشن^_^