این پست برای فردای یلداست !
- شنبه ۳۰ آذر ، ۲۰:۱۱ ب.ظ
- روزنوشت
- ۶۲۵ بازدید
یکی انار میخرید ، یکی هندونه ؛ یکی آجیل میاورد و یکی ماهی درست میکرد ؛ مامان همیشه از اون حلیم بادمجون های معروفش ( غذای شیرازی مثل کشک بادمجون ) که همه با ولع تمام میخوریم درست میکرد و عمه جان هم از اون کتلت های پف کرده و لذیذش ..
دایی جان ناپلئون که همیشه روزگار وسط سرش خالی بود و از قدیم سیگار بهمن پا بلند میکشید دیوان حافظ بزرگ و سفیدشو باز میکرد و برای هممون فال میگرفت ؛ یکی شادکامی و خوشحالی به نامش میشد و یکی سختی و سرما .
خونه مادر بزرگ با حیاط کوچیک و اتاق های کمش اونقدر جا داره که شب یلدارو همه کنار هم میگذرونیم و برای سلامتی و طول عمرش دعا میکنیم . اونم جواب همه رو با غر زدن های زیر لب و طولانی میده و به فکر سر دردهای پیرمرد همسایه پشتیه !
پدر بزرگ هم که 26 ساله تمام این شب هارو از پشت قاب عکس روی دیوار نگاه میکنه و با خنده و خوشحالی ما شاد میشه ؛ چقدر زود رفت و چقدر زود بی کس شدیم ..
تمام شب های ما یلداست ! وقتی کنار همیم و قدر تک تک دونه های انارو میدونیم . وقتی مادربزرگ خوشحاله که تنها نیست و وقتی دایی جان هزاری های تا نخورده عیدی میده ..
قدر کنار هم بودن رو بدونید و به پیام بهداشتی احترامی روی عکس زیر م توجه بفرمایید! عمرتون به بلندای شب یلدا و کامتون به شیرینی و سرخی انار ..
صرفا لب و دهن نباشیم !
- سه شنبه ۱۹ آذر ، ۱۸:۲۰ ب.ظ
- روزنوشت
- ۲۰۸۸ بازدید
بعضی آدم هایی که داریم کنارشون زندگی و گاها کار میکنیم صرفا لب و دهن خالی هستن ! تو هر زمینه ایی اظهار فضل میکنن و تو همه امور سررشته که نه تخصص کافی و لازم رو دارن ! البته این نظر خودشون نسبت به خودشون هست و همیشه سعی میکنن به وسیله بازی کردن با کلمات درشت و سخت خودشون رو یه سر و گردن بالاتر از دیگران نشون بدن !
نمیدونم چقدر با اینجور آدم ها برخورد داشتین و چقدر از دستشون کلافه شدین . تو دوست و فامیل و همکار و فضاهای دیگه زیادن و اگر تا حالا پرتون به پرشون نگرفته خیلی خوش شانسین ! من که دارم چند وقتیه از این موضوع به شدت رنج میبرم و اذیت میشم چون اعتقادم اینه که آدم باید هر روز تشنه یادگیری باشه و وقی دم از قدرت و فهم بالا زدن یعنی نفهمه مطلقه !
برخورد شما با اینجور آدم ها چطوریه ؟ دور و بر شما از این موردها هست ؟

درون من مردی عجیب زندگی می کند که هیچ گاه سر از کارهایش در نمی آورم . گاهی غیر قابل کنترل و ناشناختنی و گاهی بشدت رام و دست یافتنی است . دارم تمام تلاشم را می کنم که این مرد را کشفش کنم . راستی ، من میم صدایش می کنم . اول اسم خودم و باید اعتراف کنم که عاشق این معمای درونم هستم وگرنه تمام زار و زندگیم را بهم نمی ریختم که بشناسمش ...
موضوعات
بایگانی
- دی ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- فروردين ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- ارديبهشت ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- آذر ۱۳۹۷
- آبان ۱۳۹۷
- مهر ۱۳۹۷
- شهریور ۱۳۹۷
- مرداد ۱۳۹۷
- تیر ۱۳۹۷
- خرداد ۱۳۹۷
- اسفند ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۶
- دی ۱۳۹۶
- آذر ۱۳۹۶
- آبان ۱۳۹۶
- مهر ۱۳۹۶
- شهریور ۱۳۹۶
- مرداد ۱۳۹۶
- تیر ۱۳۹۶
- خرداد ۱۳۹۶
- ارديبهشت ۱۳۹۶
- فروردين ۱۳۹۶
- اسفند ۱۳۹۵
- بهمن ۱۳۹۵
- دی ۱۳۹۵
- آذر ۱۳۹۵
- آبان ۱۳۹۵
- مهر ۱۳۹۵
- شهریور ۱۳۹۵
- مرداد ۱۳۹۵
- تیر ۱۳۹۵
- خرداد ۱۳۹۵
- ارديبهشت ۱۳۹۵
- فروردين ۱۳۹۵
- اسفند ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۴
- دی ۱۳۹۴
- آذر ۱۳۹۴
- آبان ۱۳۹۴
- مهر ۱۳۹۴
- شهریور ۱۳۹۴
- مرداد ۱۳۹۴
- تیر ۱۳۹۴
برچسب
مطالب گذشته
- چندتا داستان عجیب ولی واقعی !
- چالش ده سوال وبلاگی !
- نوید میدهند این مرز دار جوانان را ..
- برای عرفان ، طراحی که دیگر نیست ..
- بابا قهرمانه ..
- نگاه دقیق تر به بیماری کرونا !
- معرفی سریال ؛ خانه کاغذی
- من آدم فشرده کاری می باشم !
- مهمون نمیخواین ؟!
- سال نه چندان نو مبارک !
- حلقه مفقودی به نام مدیریت بحران !
- سیگارتم من میکشم !
- خواستن ، قطعا شدن است !
- این پست برای فردای یلداست !
- صرفا لب و دهن نباشیم !